محل تبلیغات شما

چندین روزه، تقریبا از هفته پیش

هرموقع که میخوابم، کابوس میبینم

این مدت کلا عصرا نمیتونم نخوابم

با اینکه انرژی بدنم زیاده و همیشه خدا مث کوره داغم، حتی اگه پنجره اتاقم تو ابن هوا باز باشه!

ولی خب خواب لازمم خیلی

داشتم میگفتم

کابوس میبینم

خواب بد هم شاید بشه بش گفت

ن صرفا کابوس.

ببین خوابای خوبی نیست دیگه.

خواب میبینم مثلا خونه شمام

بعد شماها نگامم نمیکنید

همه چیز اکیه ها انگار

ولی به طور عجیبی سعی داری منو نادیده بگیری

بقیه م همینطور

بعد میرم تو فکر که با این وضع من اصلا اینجا چیکار میکنم؟؟

ترسیدم

عصبی م

غمگینم

حالت فرار از خونه میخوام بیام بیرون

درو باز میکنم، در تو پذیرایی باز میشه

میدوام میام میرم سمت در بعدی و باز همین لوپ

میشینم وسط پذیرایی

همه رو نگاه میکنم

بدجور ترسیدم

گرم صحبتید همگی

قدرت بدنیم صفر شده

رو زانو میام سمتت

میخوام به حالت التماس خودمو بندازم رو پات

بلکه نگام کنی! یه چیزی بم بگی

شاید حداقل از این برزخ دربیام!

همینکه میام بیوفته رو پات غیب میشی

جات عوض میشه

و همچنان همه تون با اینکه انگار منو میبینید ولی باز بم بی توجهید

لوپ روانی کننده ایه.

فشار کوه رو شونه هامه

.

یا خواب میبینم که نشستی رو مبل با امیرحسین داری حرف میزنی

نمیدونم یه جوریه که انگار دیوار پشتتون نیست

یا من توی دیوارم ولی میتونم ببینم از داخلش

مث یه روحم

بعد داری از من حرف میزنی

میگی تجربه ای که با من داشتی ، تلخ ترین و بدترین و اشتباه ترین کاری بوده که کردی

من خشکم میزنه

با یه عصبانیتی ازم حرف میزنی

و البته خوشحالی که از دستم راحت شدی و اون مدت مجبور بودی تحملم کنی

امیرحسین خوشحاله که دیگه نیستم

من سرم گیییج میره تو خواب

انگار میوفتم تو وسط یه گردباد

سال ها سقوط میکنم و دور خودم با فشار و شتاب بدی میچرخم

.

وقتی بیدار میشم خیس عرقم

ترسیدم

واقعا ترسیدم.



میتونم بگم تو حالت عادی م ترسیدم.

من واقعا ترسیدم

شاید برات مسخره به نظر بیاد

ولی اینکه داری میری سر خونه زندگی خودت، همون اندازه که قلبمو پر از خوشحالی میکنه و ذوق

همون اندازه میترسونتم و غمگینم میکنه

شاید بشه به حس بال بال زدنم توصیفش کرد

.

حس میکنم شمارش مع تموم شدنم رو شروع کردن

عدم

فراموشی




وای ذهنم خیلی شلوغه و درگیر

خدا بم رحم کنه.

یادداشت نصفه و نیمه از سفر کربلا

تحلیل توانایی های ذاتی

خواب عصرگاهی، شبانگاهی، هروقتگاهی

رو ,ترسیدم ,تو ,خواب ,ولی ,یه ,حرف میزنی ,رو پات ,با اینکه ,شاید بشه ,خواب میبینم

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

headschoolfdetu greatimalag opthepancleng کار نا تمام Cheryl's style باریکه ی نور Light Beam نظافت، نظافت منزل، نظافت محل كار، انجام کلیه امور نظافتی و خدماتی باکادری مجرب(شبانه روزی)، مراکز خصوصی و دولتی urmavi عاشقانه های شراره Smeb